English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 160 (8832 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
close aboard U نزدیک
close aboard U چسبیده به
close aboard U پوشش هوایی نزدیک
close aboard U نزدیک به قایق دیگر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
aboard U روی قایق
aboard U در پایگاه
aboard U روی کشتی
aboard U داخل
aboard U توی
aboard U روی
aboard U از روی
he went aboard the ship او داخل کشتی شد
to fall aboard U تصادم کردن
to fall aboard U خوردن
he went aboard the ship به کشتی درآمد
lighter aboard ship نحوه حمل سریع کالا که در آن دوبه و بار آن برروی کشتی قرار میگیرد
lighter aboard ship حمل قایق وبار آن برروی کشتی
lighter aboard ship U کشتی دوبه بر
to be quite close U نزدیک به هم بودن
close with U اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
close with U نزدیک شدن به دشمن
to close down U بستن
close up! U پشت توپ رو !
close U در یک زبان برنامه سازی دستوری که بیان میکند برنامه دستیابی به فایل یا وسیله خاص را تمام کرده است
close in U نزدیک شدن شمشیرباز به بدن حریف
close in U نزدیک شدن
close by U نزدیک
close by U دم دست
close in U نزدیک شدن به دشمن
to keep close U نزدیک ماندن
to close down U تعطیل کردن
close U تغییر وضع درایستادن
close-up U از جلو
close U انتها
close U چهاردیواری محوطه
close U : بستن
close U جای محصور
close up U از نزدیک
close up U از جلو
close U حیاط
close U چهار گوشه
close up U کاملا افراشته
close-up U نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close up U نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-up U از نزدیک
close-up U کاملا افراشته
close U پایان
close U ایست توقف
close U نزدیک
close U منعقدکردن
close U مسدود کردن
close U محصورکردن
close U نزدیک به ناو
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close U بستن
close U پرچم افراشته
close U نزدیک بهم
close U بن بست
close U نزدیک شدن به فورواردها
close U تنگ
to close airspace U مسدود کردن فضای هوایی
close support U پشتیبانی نزدیک
close supervision U نظارت مستقیم
close the door please U بیزحمت در را ببندید
close the door please U خواهش دارم
close up view U نمای کلوزاپ
close the door please U اگرزحمت نیست
he had a close shave of it U مفت جست
danger close U خطرنزدیک است
close up view U نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
to close airspace U محصورکردن فضای هوایی
close supervision U نظارت نزدیک
disorderly close down U آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
danger close U خطر نزدیک
of a close texture U سفت باف
close-cropped U مویکوتاهشده
close-set U چشمهاینزدکبهم
To close the ranks . U صفوف خود را فشردن
I had a close shave . U خطر ؟ زبغل گوشم پرید
close ranks <idiom> U برای جنگیدن درکنارهم جمع شدن
close to home <idiom> U به احساسات شخصی نزدیک شدن
to have someone [something] under [close] scrutiny U کسی [چیزی] را با دقت آزمودن [نظارت کردن]
close season U فصلصید ماهیو شکار در بریتانیا
close-up lens U لنزکلوزآپ
run close U سخت دنبال کردن
to close up the rear U اخر از همه امدن
to draw to a close U به پایان یا خاتمه نزدیک شدن
to lie or keep close U پنهان بردن یاماندن
close-knit U ریز بافت
close-knit U همبسته
close-knit U صمیمی و متحد
close reach U نزدیکبهنقطهپایان
close-fisted <adj.> U دست بسته
close station U افراد بدو مرخص
close-fitting U چسباندن
close combat U رزم نزدیک
close combat U جنگ تن به تن
close confinement U حبس انفرادی
close confinement U زندان انفرادی
close control U رهگیری به روش کنترل نزدیک
close controlled U همکاری نزدیک
close controlled U رهگیری بروش کنترل نزدیک
close coordination U همکاری نزدیک
close coordination U هماهنگی نزدیک
close corporation U شرکت یا بنگاهی که توسط عده معدودی از افراد اداره میشود
close corporation U شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
close column U ستون جمع
close attack U سه مهاجم
close-fitting U قالب تن
close-ups U از نزدیک
close-ups U از جلو
close-ups U کاملا افراشته
close-ups U نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close fitting U چسباندن
breach of a close U تجاوز به ملک دیگری
breach of close U تجاوز به ملک دیگری
close aneal U باز پختن مسدود
close fitting U قالب تن
close aneal U گداختن مسدود
close coupling U جفتگری قوی
close fit U مناسب
close price U قیمت نزدیک
close grained U دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close control U کنترل نزدیک
close interval U فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
close in security U برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
close range U مسافت نزدیک
close grain U دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close march U راهپیمایی با فاصله جمع فرمان " فاصله جمع " درراهپیمایی
close price U دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
close ranks U فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
close station U خدمه بدو مرخص
close column U ستون بسته
close defence U سه مدافع
close range U فاصله نزدیک
close fisted U خسیس
close fistedness U خشک دستی
close fistedness U خست
close packed cubic U مکعبی تنگچین
close air support U پشتیبانی هوایی نزدیک
Do you mind if I close the window? U اشکالی دارد اگر پنجره را ببندم؟
close packed structure U ساختار تنگچین
close support mission U ماموریت پشتیبانی نزدیک
close call/shave <idiom> U خطراز بیخ گوشش گذشت
close order drill U مشق صف جمع
She was pretty when I saw her at close quarters . U از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
to cut grass close U علف را طوری چیدن که کوتاه باشد
sail close to the wind U اندکی از اصول تجاوزکردن
close defensive fires U اتشهای پدافندی نزدیک
close covering group U ناو گروه مامور پوشش نزدیک
blade close stop U محلبرخورددولپهقیچی
close packed hexagonal شش گوشه ای تنگچین
To clinch (close)the deal. U معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
close covering group U ناو گروه پشتیبانی نزدیک
He is a close friend of mine . U دوست نزدیک من است
Be sure to lock ( shut , close ) the door . U مبادا در راباز بگذاری
To clinch(close,finalize)a deal. U معامله یی را جوش دادن
To hold (keep) a secret close to ones chest. U رازی درسینه نگهداشتن
If these projections are anywhere close to accurate, it would be a great success. U اگر این پیش بینی ها حتی کمی دقیق باشند، این موفقیت بزرگی می بود.
high/low/close/open graph U نمودار بالا / پایین / بسته /باز
Recent search history Forum search
1This student is stupid ,close the book on him.
1گوش هاتو خوب باز کن
1می خواستم دو جمله زیر را ترجمه کنید
1The ripple suicide effect of trauma is powerfol in small, close knit Aborginal communities, possibly accounting for suicide culters.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com